به نام خدا

این وبلاگ یه دانشجوی شاغل متاهله که اولویت اول فکریش درسه اما تو عمل تا حالا استندبای بوده فقط دوست داشته که بهترین باشه. ایشالا از این به بعد تصمیم گرفته که فقط تو رویا بهترین نباشه و آرزوهاشو عملی کنه

به نام خدا

این وبلاگ یه دانشجوی شاغل متاهله که اولویت اول فکریش درسه اما تو عمل تا حالا استندبای بوده فقط دوست داشته که بهترین باشه. ایشالا از این به بعد تصمیم گرفته که فقط تو رویا بهترین نباشه و آرزوهاشو عملی کنه

11

بازم دلم برای اینجا تنگ شد. الان تنهام.

م. رفته امتحان بده. کن.کور فر.اگیر ار.شد عم.ران پی.ام ن.ور

پریشب مامان و بابام و خواهرم اومده بودن خونه ما و برام تولد گرفتن. البته تولد من 21 امه ولی چون خواهرم رژ.یمه و بین دوره هاش فقط می تونه یکم ناپرهیزی کنه اون روز اومدن

دستشون درد نکنه

مامان م. چند روز پیش زنگ زد که مثلا حال منو بپرسه میگه خوب استفاده کن دیگه معلوم نیست از این شانسا گیرت بیاد

می خواستم بهش بگم ایشالا قسمت خودتون

عوضی میگه این هفته نیومدید ایشالا چهارشنبه بعد منتظرتونیم. عوضی

یکی نیست بهش بگه بی.شعور من پام تو گچه این تویی که باید بیای عیادت نمیای هیچی تازه من باید بیام دست بوسی؟

حالم ازش بهم میخوره

دیروز با م. بحثم شد قهر بودم باهاش شب براش کور.تون زدم

اصلا اجازه نمیده حرف آدم تموم شه هروقت باهاش حرف میزنم طپش قلب میگیرم

زنگ زده بودم بهش یه چیزی بگم عین چی پاچه میگیره حتی مهلت نداد ببینه چی می خوام بگم دو ثانیه صبر نداره منم جملمو نصفه ول کردمو دیگه باهاش حرف نزدم

دیشب رفتم تو اتاق خواب که صدای یه مرد توجهمو جلب کرد چراقو خاموش کردم و رفتم رو تخت و گوش دادم

اولش داشت دائم جانماز آب می کشید و می گفت حاجی مگه زمان جن.گ چه جوری بود ما به وظیفه عمل می کردیم نتیجه با خدا بود و ... بعد هی شکسته نفسی می کرد و وسطاش هی به طرفش می گفت تو حال روحیت خوب نیست و بیا خونه ما چند وقت بمون و هی می گفت من سعی خودمو می کنم و یه غلطی کردم گفتم چشم حالا مرده و حرفش و ... خلاصه اما آخرش یدفه برگشت گفت حالا حاجی جون یه چیز دیگه نمی دونم اون چی گفت که این گفت نه یحث مادیشه. اونی که بهش رو انداختم گفته من این حکمو می شکونم فقط باید 6 تا بده. بعدش من گفتم کو...ت فلان. (دوبارم گفت) ولی گفته من حاضرم اما باید 6 تا بده

عوضی بیشرف تو خیابون به همین راحتی داشت رش.وه می گرفت که یه حکمی رو برای یه مج.رم که حالا خدا میدونه جرم.ش چیه ازبی ببره بعدم دم از خدا و ایثار و وظیفه میزنه همین آدما هستن که همه چی رو نابود کردن خدا لعنتشون کنه

10

دیروز اولین روزی بود که نرفتم سر کار می خوام فعلا یه هفته نرم

دیشب تا ساعت حدود 3 داشتم وب گردی می کردم. اوضاع محل کار شیر تو شیره. رئیس داره میترکونه همه چیو.

چهارشنبه یکی از همکارا به من گفت میای پیش من (یعنی بشم نیروی اون) اصلا دلم نمی خواست ولی گفتم باشه خدا کنه اجازه ندن. خدایا خودت کمکم کن هرچی خیره برام پیش بیاد

مثلا می خواستم برم کلاس ای.رو بیک کلا منحدم شدم

الان از نوشتن خط قبلی تقریبا 10 دقیقه گذشته هی دلم می خواد یه چیزی بنویسم ولی هیچی به نظرم نمی رسه

نمی دونم چرا هیچ وقت حرفی برای گفتن ندارم

مثلا پیش کسی باشم ممکنه اگه اون باهام حرف نزنه ساعتها همینجور بدون صحبت پیشش بشینم با وجودیکه دوست دارم حرف بزنم یا مثلا شماره مامان یا خواهرمو می گیرم چون دلم تنگ شده و دلم می خواد با هم حرف بزنیم ولی هیچی به ذهنم برای گفتن نمیرسه و بعد از خوبم خوبی چه خبر خدارو شکر دیگه حرفی ندارم اونام بدتر از من. بعد یه مدت سکوت و الکی هی چه خبر- سلامتی- چی کار می کنی- هیچی خدارو شکر مکالمه تموم میشه

شاید خونوادگی افسرده ایم.

هروقت میریم خونه پدر مادر شوهرم از وقت رفتن تا برگشتن یه کله دارن با هم حرف میزنن انقد که آدم می خواد بالا بیاره

هرروزم یا اون یا مامانش به هم زنگ میزنن و حداقل 45 دقیقه با هم صحبت می کنن

نمی دونم اونا آنرمالن یا ما

احتمالا هردو

آها راستی دیروز به جای 250 دویست برامون بن واریز کردن

یکی نیست به اینا بگه خوب مگه مریضید وقتی می خواید 200 بریزید میگید 250 اینجوری آدم هیچ ذوقی نداره ولی اگه از اول همون 200 رو بدونی کلیم ذوق میکنی

همیشه هین طورن یه حرفی میزنن بعد کمترشو عمل میکنن

نمی دونم چرا دوست دارن همه ازشون ناراضی باشن درصورتی که اگه از اول همونی می خوان رو بگن همه خیلی هم خوشحالن

5 شنبه با وجود گچ مجبور شدم دو ساعت برم سرکار اشتباه کردم تا خانوم ع. بود نرفتم پیشش برای مشاهده وضعیت و اجازه مرخصی برای هفته بعد برای همین تلفنی بهش گفتم

به آقای ر. هم امروز زنگ زدم گفتم

خدایا خودت هوامو داشته باش هرچی بهتره برام پیش بیاد

الهی آمین

9


از چهارشنبه پامو گچ گرفتن

دکتره گفته بود هفته بعد یعنی همین چهارشنبه گذشته برو پیش ار.تو پد منم رفتم و گفت رب.اط پات پاره شده و باید گچ بگیری درمونگاه رفته بودم گفت 7 شب بیا مطبم برات گچ بگیرم

گفته باید دوهفته تو گچ باشه

5 شنبه رفتم سرکار ولی شنبه تا دوشنبه رو اجازه گرفتم که نرم

دیروز دوتا از همسایه ها طفلکیا اومدن کمکم و همه ظرفا رو شستن

خدا خیرشون بده الهی

خونه بازار شام بود ناهارم تو پذیرایی با این گازای مسافرتی کیفی درست کرده بودم که همه چیش تو حال ولو بود

امروز فریزرو خاموش کردم تا ببینم درست میشه یا نه

وسایلشو همسایه ها بردن تو فریزراشون گذاشتن دستشون درد نکنه

می خوام ایشالا از فردا که خونه ام یکم کارای پایا.ن نامه رو جلو ببرم

ایشالا

8


امروز مرخصی ساعتی گرفتم رفتیم درمانگاه پامو آ.تل گرفتن

تان.دون مچ پای چپم کشیده شده


7


امروز بالاخره جرات کردم با استادم قرار گذاشتم برای فردا

ایشالا که فردا دیگه بتونم تا یه جایی پیش ببرم البته تا مرحله صفر چون الان هنوز زیر صفرم یعنی هنوز پرو.پوزالم ندارم

ایشالا که فردا دیگه به صفر برسه

دوباره خونه ریخته به هم

4شنبه پیش عروسی دعوت بودیم و من برای اولین بار رفتم آرا.یش .گاه و برای اولین بار لباس خریدم

ولی الان دیگه آه در بساط نداریم

الان که فکر میکنم میبینم هیچ اهمیتی نداشت چه جوری باشم و بهتر بود بازم طبق روال قبل فقط حموم می رفتمو موهامو شونه می کردم بی خودی هم این همه پول خرج نمی کردم

نمی دونم

دیشب شام درست کردم ش.امی با ماست.خیار امروزم مشارکتی ال.ویه درست کردیم و رفتیم پ.ونک

خدارو شکر ایشالا دیگه قضیه حله

خدایا فردا کمکم کن