الان تنها نشستم تو پذیرایی م. هم تو اتاق خوابه و قهر کرده مثلا
فقط بخاطر اینکه وقتی داشت با تلفن با مامان عزیزش حرف می زد فکر کردم قطع شده و با صدای بلند باهاش حرف زدم. به پر قبای آقا برخورده که چرا با من بد حرف می زنی
دلم می خواد ازش جداشم دوست داشتم اصلا شوهری در کار نبود کاش هیچوقت باهاش آشنا نمی شدم
خدا نگذره از اونی که مارو به اونا معرفی کرد