به نام خدا

این وبلاگ یه دانشجوی شاغل متاهله که اولویت اول فکریش درسه اما تو عمل تا حالا استندبای بوده فقط دوست داشته که بهترین باشه. ایشالا از این به بعد تصمیم گرفته که فقط تو رویا بهترین نباشه و آرزوهاشو عملی کنه

به نام خدا

این وبلاگ یه دانشجوی شاغل متاهله که اولویت اول فکریش درسه اما تو عمل تا حالا استندبای بوده فقط دوست داشته که بهترین باشه. ایشالا از این به بعد تصمیم گرفته که فقط تو رویا بهترین نباشه و آرزوهاشو عملی کنه

12

امروز سومین روز از هفته دومیه که باید پام وتو گچ باشه

شنبه رفتم سرکار. خیلی از برخورد همکارا ناراحت شدم

یه ریز داشتن متلک مینداختن که هفته پیش همش داشتیم کارای تو رو انجام می دادیم

اصلا نگفتن چرا ا.مدی یا اینکه مشکل داری یا نه

بعدم که خواستم برای بقیه هفته مرخصی بگیرم مسئولمون گفت باید جانشین داشته باشی چون جواب ارباب رجوعاتو کسی نمیده

ولی کسی به روی خودش نیاورد که بگه من برات امضا میکنم

وقتی هم بهش می گم خوب من چی کار کنم من نمی تونم بیام تازه امروزم که اومدم خیلی دارم اذیت میشم خانم ت. برگشته میگه من که گفتم برو بیمه دو هفتتو استعلاجی کن

بیشعورای خودخواه

بهش گفتم خوب چه فرقی به حال شما داره بالاخره که نتیجش نیومدنه چه فرق داره استحقاقی باشه یا استعلاجی

بعد دیگه هیچ کدوم به روشون نیاوردن که من مریضم و نمیتونم بیام ولی اجازش وابسته به امضای اونا برای جایگزینیه

خدا نگذره ازشون

آخرسر از آقای ر. امضا رفتم باز به غیرت اون

شنبه خیلی ادیت شدم تا یکشنبه بعداز ظهر پام داشت ذق ذق میزد و باد کرده بود.

دیشب تا ساعت 4 صبح یه کله داشتم وبلاگ می خوندم. امروزم م. ظفلک مثل هر روز که خونه ام صبحونه حاضر کرد و بیدارم کرد با هم صبحونه خوردیم و رفت سر کار

ظهرم اومد غذا رو گرم کرد و با هم خوردیم و دوباره رفت.

خاله م. امروز زنگ زد و حالمو پرسید. این خالش سه تا بچه داره دوتا دختر و یه پسر که همه ازدواج کردن و یه دختر و پسرش الان انگل.یسن و دارن درس می خونن.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.